بسم الله


صبح ها بیمارستان،خواب آلود از اینکه تا سحر ها بیدارم.وضعیت نه چندان خوب خانه.رویم نمیشود بعضی چیز ها را بگویم.به خیلی ها.

مریض های خنده رو و گاه بدحال.آهنگ گوش دادن یک مرد مریض با لباس آبی و همسرش در حیاط بیمارستان.آهنگ دوپس دوپسی با صدای بد خواننده و صدای بدتر موبایل ارزان قیمت مرد.کیفیت پایین زندگی در حیاط بیمارستان.امید داشتن به زندگی .بدونِ اینکه بدانی چگونه و کجای جهان هستی به ادامه دادن فکر کنی.هر جوری که هست،فقط تلاش کتی که ادامه بدهی.تا یک روز که دیگر نتوانی و چشم هایت را آرام روی هم بگذاری.که این البته آرزوی هر آدمیست.که راحت بمیرد.راحت مردن به نظرم مهم ترین نقطه ی زندگی آدم است.همه ی سختی های پیش از آن در مقابل سخت مردن هیچ است.گذاشتن و رفتن وقتی سراسر از زشتی باشی سخت تر میشود.خیلی.


روزهای معمولی ای شده.باد شب های اردیبهشت توی صورتم.ماشینم که باید ببرم موتورش را تنظیم کنم و درس و کارهای همیشگی.در هوای اردیبهشت جای همه خالی میشود.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها